محدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی مامحدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره
عاشقانه های ناب ماعاشقانه های ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات دختر کوچولوی مامان راضی وباباعلی

روز مادر مبارکباد.

                   مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده می کند و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می آورد.     ایمانم از دعای توست وخدایم را از زبان تو شناخته ام ، عبادت را تو به من آموخته ای ، مادر! ای الهه مهر.   تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه دلم از عطرتو سرشار است ، از تبار فاطمه ای وگویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشته اند پس همیشه دعایم کن چراکه دعایت سرمایه فردای من است.   ... مادرم ! به پاس آنچه به من داده ای ، به ستایش محبتهای بی اندازه ات ، و به وسعت همه خوبیهایت دوستت دارم     خدا را شکر میکنم که امسال هم در...
31 فروردين 1393

سوراخ کردن گوشهای نازگل من

سلام خانومچی من . سلام عشق من عمر من هلوچی مامان حالت که خوبه . داری توی گهواره تکون تکون میخوری تا مامان بتونه با یه دستش بنویسه محدثه جونم . بابایی رفته شهرکرد و هنوز نیومده . منم راستشا بخوای دیگه گشنمه اما بازم صبر میکنم تا بابایی مهلبونت بیاد و با هم نهار بخوریم . جات خالی خورشت سبزی پختم ولی تو که ممیتونی به غیر شیر من چیز دیجه ای بخوری . انشاله چند ماه دیگه . کلا بابایی این هفته همش بیرون شهر بوده . دو روز اول هفته کرمان بود ، فردا هم باید بره تهران . اصلا پیش هم نبودیم . اشکالی نداره انشاله همیشه تنش سالم باشه و بالای سر ما باشه . بمیرم واسش خودشم از بیرون بودن خسته شده ولی کارشه دیگه کاری ممیشه کرد. دو روز او...
26 فروردين 1393

دو ماهگیت مبالک عشق من

سلام عزیز دلم . عشق من . نفس من محدثه جونم . خانوم من خیلی دوسد دارم .امروز دقیقا دو ماهه که وارد زندگی من وبابایی شدی و لحظات با تو بودن برای ما خیلی شیرین شده ناز گل من .   روزای اول که حالم خوب نبود و افسردگی شدید رنجم میداد و به تو علاقه ای نداشتم همیشه اشک میریختم ومیگفتم چرا حس مادری که تو بارداری داشتم از وجود من بیرون رفته ؟؟؟؟؟؟ اما الان باورم نمیشه که یه روزایی تو زندگی بهت فکر نمیکردم الان شدی همه وجودم همه کسم . نفسم به نفست بنده و عاشقانه دوست دارم . باور کن از ته قلبم اینا میگم . همیشه فکر میکردم دیگه این حس عوض نمیشه اما الان به لطف خدای مهربون خودم خیلی بهترم و تو را واقعا دوست دارم .تعجب میکنم که چرا با...
20 فروردين 1393

مراسم شهادت بانوی بزرگ عالم

سلام محدثه جونم . نفس من عشقم . کلی حرف نگفته دارم باهات . یه کم نوشتن واسم سخته آخه الان شما در آغوش مامان خوابیدی و داری خواب خرگوشی میری و اگه بزارمت روی زمین جیغ میزنی . تا خوابت عمیق نباشه نمیشه گذاشتت روی زمین .   جالبه تا میزاریمت روی زمین چشمای نازتا باز میکنی و خیره میشی تو چشمامون و من از ته دلم قربونت میرم و دلم میخواد میشد حسابی فشارت بدم.   در کل من و بابایی حساس نیستیم که کسی بوست نکنه و توام هیچی نمیگی فقط به بوسای خاله بتولت حساس شدی و لب ور میچینی و اونم ذوق میکنه و دوباره تکرار میکنه کارشا. به قول خودش میگه من از ترس شوهرم تا حالا چنین بوسایی به دخملم نکردم آخه شوهر خالت خیلی حساسه.   امسال...
18 فروردين 1393

سال نو مبارکککککککککک

سلام گل قشنگم . محدثه کوچولوی من .   دخمل ناز من شرمنده که دیر میام سراغ وبت . باور کن وقت نمیکنم . تمام وقتم با شما پر شده . الان هم که دارم مینویسم بغل بابایی داری غر میزنی . عادت کردی بیدار که هستی فقط یکی باهات بازی کنه . اونم فقط بابایی میتونه سرگرمت کنه . راهت میبره و تو عاشق این کار هستی که روی پاهات وایسی و همه جا را نظاره گر باشی .   بیداریهات زیاد شده . دیروز از ساعت 12 ظهر تا 12 شب بیدار بودی . منم که خیلی کار داشتم . شام نپخته بودم . سفره هفت سین راهم نچیده بودم . به همین خاطر گذاشتمت توی گهواره اما تا تکون نمیخورد سریع جیغ میزدی .   به قول عمه زینب من بعد از عید بیچاره میشم . چون بد جور عادت کرد...
1 فروردين 1393
1